بغضِ آرامش



نام خالق عشق

من پروانه ام و همانطور که از نامم پیداست از آتش پروا ندارم و هیچ ترسی به دل راه نمی دهم.

من پروانه ام و هر جا که شمعی و چراغی روشن بیابم به گِردش می چرخم و آن  قدر خویش تن را به نور و روشنایی اش میزنم تا بسوزم و جان دهم. شراره آتش هماره در وجودم شعله ور است و دیوانه وار به دورش طواف میکنم، بال و پرم میسوزد و جان می سپارم تا جاودانه شوم.

من پروانه ام و شیدا و خستگی ناپذیر به استقبال آتش میروم و این چنین رسم عاشقی را پاس میدارم.

من پروانه ام که در این تاریکی شب،شمعی روشن یافته ام و سوختن آغاز و پایان من است چرا که سرنوشت من و آتش درهم گره خورده و من رقص آتش را به جانم میخرم تا مستانه شوم.

"آذر سال ۱۳۹۵"

 

 

امروز که دفترم ورق میزدم چشم به این نوشته ام افتاد.قند تو دلم آب شدبا اینکه چند سال پیش نوشتم اما هنوزم رسم زندگیم بیان میکنه و عاشقشم.(آمدم تا دیگه شب نباشم:))


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها